كشاورزي الاغ پيري داشت كه يك روز اتفاقي داخل يك چاه بدون آب افتاد. كشاورز هر چه سعي كرد نتوانست الاغ را از داخل چاه بيرون بياورد براي اينكه حيوان بيچاره زياد زجر نكشد، كشاورز و مردم روستا تصميم گرفتند چاه را با خاك پر كنند تا الاغ زودتر بميرد و زياد زجر نكشد.
مردم با سطل روي سر الاغ خاك ميريختند اما الاغ هر بار خاكهاي روي بدنش را ميتكاند و زير پايش ميريخت و وقتي خاك زير پايش بالا ميآمد سعي ميكرد روي خاكها بايستد.
روستاييها همينطور به زنده به گور كردن الاغ بيچاره ادامه دادند و الاغ همينطور به بالا آمدن ادامه داد تا اين كه به لبه چاه رسيد و بيرون آمد.
مشكلات زندگي مثل تلي از خاك بر سر ما ميريزند و ما مثل هميشه دو انتخاب داريم: اول "اين كه اجازه بدهيم مشكلات ما را زنده به گور كنند" و دوم "اين كه از مشكلات سكويي بسازيم براي صعود."
الاغ از روبرو شدن با يك مشكل (زنده به گور شدن)، كه شكل ظاهري آن را تهديد بود توجه نكرد بلكه با رويكرد متفاوت، جنبه فرصت آن را يافت و از آن بهره برد.
نظرات شما عزیزان:
+
| نوشته شده توسط: عزت الله قادری
در: یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:,| نظرات :
|